گل باغ جنان بودیم و رفتیم پیمبر را نشان بودیم و رفتیم
مدینه ای تمام خاطراتم! (اگر بار گران بودیم و رفتیم)
×××
وداعی تلخ کردم با پیمبر نهادم صورتم بر قبر مادر
دلم تنگ حسن شد ای خدایا بقیع رفتم برای بار آخر
×××
نوایی می زند آتش به سینه رود همراه بابایش سکینه
رسد روزی که بی بابا بیاید! خداحافظ... خداحافظ مدینه
×××
دل بی تاب را تابی بیاور شبم تاریکه، مهتابی بیاور
شده اُم البَنین وقت جدایی برای بدرقه آبی بیاور
×××
ببین زینب که جانی در تنم نیست دگر چاره به غیر از رفتنم نیست
چنان در این سفر غارت شوم من که حتی بنگری پیراهنم نیست
×××
بود تا همره من أشجع النّاس کجا و کی کنم من درد، احساس؟!
ز چشم بَد نگهدارش خدایا که گردد خیمه غارت بعد عباس
×××
نباشد این وداع آخر من! بگفتا رازهایی مادر من
شود گودال جمع پنج تن جمع نَهَد بر دامنش مادر، سر من
×××
خدایا هم علیمی هم خبیری پذیرفتم هر آن چه می پذیری
برای ما شهادت بوده عادت ولی ای وای از داغ اسیری
×××
دل ارباب از هجران کباب است رقیه در بَرَش طفل رباب است
پدر گفتا: که خوش باشی عزیزم بدان روزی رسد جایت خرابه است
اشتراک
گزارش